يادداشتي بر نمايش «قربانگاه» به كارگرداني سميرا سرچاهي و عمادالدين رجبلو
خطاي سهوي، پنهانكاري عمدي
محمدحسن خدايي
نمايش «قربانگاه» را ميتوان ذيل پروژهاي تعريف كرد كه عمادالدين رجبلو در طول دوران نمايشنامهنويسياش پي گرفته و تلاش كرده از طريق بازنمايي نيروهاي حاضر در يك محيط كمابيش محافظتشده همچون پادگان يا مدرسه، نقبي بزند به نهادهاي مدرني كه از طريق گردآوردن آدمها در يك جا و سپس توزيعشان در مكان و ساماندهيشان در زمان؛ بدنهايشان را شمارش كرده و از نو انتظام بخشند. بايد خاطرنشان كرد كه در جوامع كنترلي كه فوكو توضيح ميدهد، يك فرد، بيوقفه از يك محيط بسته به محيط بسته بعدي انتقال يافته و لاجرم تن به رعايت قوانين خاص آن ساختار ميدهد. اين فرآيند از تولد انسان در خانواده آغاز ميشود و سپس در مدرسه و بعدتر در مكانهايي چون پادگان، بيمارستان، كارخانه و حتي زندان ادامه مييابد. در اين نهادهاي اجتماعي، نسبت آدمها با مجموعهاي كه در آن حضور دارند مدام دستخوش تغيير شده و در صورت ضرورت، جايابي مجدد ميشود. به ديگر سخن، هر فرد از طريق تعلق به يك نهاد عمومي، قسمتي از ساختارش شده و اين امكان را مييابد كه هويت خويش را متعين كرده و با كنشورزي، توليد قدرت اجتماعي كند.
حال بهتر است به اجرايي بپردازيم كه اين روزها با كارگرداني مشترك سميرا سرچاهي و عمادالدين رجبلو در سالن چهارسو بر صحنه است و يادآور زيستن در يك جامعه كنترلي. نمايش «قربانگاه» در محيط خوابگاهي ميگذرد و روايتي است از سرگذشت چند سرباز وظيفه در يك پادگان نظامي. گروه كارگرداني ترجيح داده از زمان واقعي استفاده كند و از طريق بازيهاي رئاليستي، اتمسفري باورپذير به نمايش بگذارد. در اين بين، كلمات، ژستها، فيگورها و حركات بازيگران در خدمت خلق فضايي پر از تنش اما واقعي از سربازان است كه ناگهان در يك شب به سهو، فاجعهاي را در قبال يكي از سربازان خوابگاه رقم زده و بعد از مواجهه با وضعيت اضطراري پيشآمده در چشمانداز هولآور پيشِ رو، در تلاش هستند با همفكري و پنهانكاري، دامن خويش را از قصوري كه به شكل گروهي صورت گرفته پاك نگه دارند و تا حد ممكن از اين مهلكه شوم به سلامت عبور كنند.
در قربانگاه بار ديگر عمادالدين رجبلو به عنوان نمايشنامهنويس با خلق يك موقعيت تكين، آدمهاي نمايش خود را چنان در وضعيتي بحراني قرار ميدهد كه ميبايست به لحاظ اخلاقي، خود و ديگران را قضاوت كنند و با تصميمگيري در نهايت دست به كنش بزنند. اين مكانيسم روايي كه نمايشنامهنويس بهكار گرفته تا سربازان مجبور شوند موضع خود را در قبال فاجعه روشن كرده و مسووليت خطايي كه از آنان سر زده را بپذيرند پيش از اين در اجراهاي قبلي اين گروه قابل مشاهده است. بازنمايي بيوقفه تقابل مابين سربازان و آشكار شدن رازهاي پنهان گذشته به مانند آثار قبلي اين نويسنده، اينجا هم بهكار اجرا آمده و تماشاگران را زير بار اطلاعات بهتآور خويش چنان بمباران ميكند كه خلع سلاح شوند. به واقع مخاطبان حاضر در سالن چهارسو، فرصت چنداني نمييابند خود را در مقابل توفان سهمگين حوادثي كه اجرا گشادهدستانه بر سر آنان آوار ميكند استتار كنند. ريتم تند اجرا، تنشهاي بيپايان شخصيتها، زد و خورد بدنها و رد و بدل شدن رگباري كلمات اعتراضي و تهديدكننده، جايي براي نفسگرفتن مخاطبان نميگذارد و در پايان اجرا، به هنگام خروج از سالن، تماشاگران گيج و منگ، همچون مشتزني كه زير ضربات حريف نقش بر زمينشده، افتان و خيزان در خروجي را جستوجو ميكنند تا شايد راهي به محوطه حصاركشيشده تئاتر شهر بيابند و به همراه دوستان خويش، ريههاي خود را از هوايي تازه پر كنند.
طراحي صحنه نمايش چنان تدارك ديده شده كه بتوان از پشت شيشههاي اتاقك خوابگاه، حوادث مربوط به سربازان را نظاره كرد و اين احساس را در مقام تماشاگر داشت كه گويا اين شيشهها مابين تماشاچيان و سربازان، مانعي است شفاف و شكستني كه جايگاه تماشاگري و تفاوتش را با اجراگري گوشزد ميكند و بر فاصله پرنشدني ميان جايگاه تماشا كردن و تماشا شدن تاكيد ميگذارد. كساني كه اجراي «كوكوي كبوتران حرم» عليرضا نادري را در سالن چهارسوي تئاتر شهر در زمستان 1387 تماشا كرده باشند گواهي خواهند داد كه شباهتهايي به لحاظ طراحي صحنه ميان اين دو نمايش وجود دارد كه انكار نشدني است. صد البته نمايش قربانگاه به لحاظ بصري، قائل به فضاي داخل خوابگاه و جغرافياي بيرون از آن است. به ديگر سخن به موازات اتمسفر اطمينانبخش داخل خوابگاه، فضاي بيرون از اين محيط نظامي، چنان بازنمايي ميشود كه جغرافيايي معطوف به برهوت بيابان و تاريكي خوفناك شب نمايان باشد بيآنكه تماشاگران اين فضاي نامتعين را مشاهده كنند. جالب آنكه جايگاه امن تماشاگران به هنگام نشستن بر صندليهاي سالن چهارسو با فضاي هولناك بيرون از خوابگاه مماس شده و هر وقت كه يكي از سربازان از خوابگاه بيرون ميآيد و به فضاي تاريك روبهرو خيره ميشود و هيچ نمييابد به شكل متناقضنمايي در حال تماشاي تماشاگراني است كه او را با نگاه خيره زيرنظر دارند. عليرضا نادري در اجراي خود ترجيح داده بود خلوت زنانه را از طريق گوشيهاي هدفون و از پشت شيشهها رويتپذير كند. اما در نمايش قربانگاه استفاده از محفظه شيشهاي به لحاظ اجرايي، پيشنهاد چندان تازهاي نبوده و بيشتر به كار تماشاييتر كردن صحنه آمده است. همچنانكه استفاده از دوربين مدار بستهاي كه اتفاقات داخل خوابگاه را از منظر يكي از سربازان داخل خوابگاه به نمايش ميگذارد چندان كه بايد وجه دراماتيكي نيافته و كنار گذاشتنش، ميتواند به بهبود مكانيسم اجرا و وفادار ماندن به خصلت رئاليستي روايت ياري رساند.
شايد برگ برنده اجراي يك ساعته قربانگاه را بتوان در بازي خوب اغلب بازيگرانش دانست. صادق برقعي، منصور عربي، مجيد عراقي، مرتضي اسحاقي، رضا طهماسبي، علي غريب، پرونيك كاوش و حامد مهدينژاد بازيگران نمايش تماما مردانه قربانگاه هستند. كيفيت بازيها با توجه به تعداد بالاي بازيگران در جاهايي افت و خيز دارد اما در نماي كلي، ميتوان حال و هواي رئاليستي نمايش را با توجه به شيوه بازيها و نوع حضور بازيگران، قابل قبول دانست و در خدمت سياستهاي اجرايي گروه كارگرداني. به هر حال در زمانهاي كه ضعف بازيگري با ژستهاي اغراقشده و بدنهاي غيرطبيعي رفع و رجوع ميشود، توانايي اجرا كردن يك نقش به شكل طبيعي ميتواند يك مزيت اقتصادي و زيباشناسانه باشد.
عمادالدين رجبلو در مقام نمايشنامهنويس، مسيري را تاكنون انتخاب كرده كه خوب ميشناسد و بهتر است قبل از افتادن در ورطه تكرار، فرمهاي تازه و جهانهاي تجربهنشدهاي را امتحان كند كه ناآشنا است. او نبايد قرباني مهارت خويش شده و فرجام كارش به قربانگاهي ختم شود كه خودش بنا كرده است.